خانه کعبه حرم امن الهی و نمونهای از مأمن زمینی
امنیت شهری در قرآن کریم
اسلام، امنیت را یکی از اصول مهم زندگی فردی و اجتماعی میداند و به عنوان یکی از مقدس ترین آرمان های بشری و الهی یاد می کند. مفهوم و ویژگی های امنیت از مهمترین موضوعاتی است که در قرآن و روایات مورد تحلیل و اشاره قرار گرفته است. امنیت با عبارات و مشتقاتی از ثلاثی مجرد امن بیان گشته است. در مجموع از ریشه یا کلمه امن و 62 کلمه مشتق، حدود 879 بار در قرآن به کار رفته است و این تعداد کاربرد، 358 مورد در آیات مکی و 521 مورد در آیات مدنی است، (اخوان کاظمی، 1386: 14) در قرآن کریم شهری که برخوردار از امنیت باشد، به عنوان الگو و نمونه و سرزمین ایدهآل آمده است: «و ضرب الله مثلاً قریه کانت امنه مطمئنه» (نحل/112): خداوند به عنوان الگو شهری را مثل می آورد که برخوردار از امنیت بوده و آرامش بر آن حکمفرما بوده است.
کعبه حرم امن الهی و نمونهای از مأمن زمینی است که با الهام از تقدس معنوی و امنیت روحانی، مکانی مقدّس و متبرّک در روی زمین می باشد. خداوند در آیاتی از قرآن کریم به مفاهیم و جنبه های روحانی و ابعاد مکنون امنیت خانه کعبه اشاره می کند. قرآن کریم، مقدسترین مکان را که کعبه است، با صفت امن توصیف کرده است: «و اذ جعلنا البیت مثابه للناس و امنا» و نیز حرم امن الهی و سرزمین مکه را به مکان امن تعبیر میکند: «او لم نمکن لهم حرما امنا» همچنین امنیت را به عنوان ارمغان الهی به کسانی که در این حرم قدس پروردگار باشند، عطا کرده است: «و من دخله کان امنا». در سوره آل عمران آیات 96 و 97 آمده است: «در حقیقت نخستین خانهای که برای مردم نهاده شده، همان است که در مکه است و مبارک و برای جهانیان هدایت است. در آن نشانه هایی روشن است، مقام ابراهیم است و هر که در آن درآید در امان است.»
بنا به آیه «و اذ قال ابراهیم رب اجعل هذا البلد آمنا» (ابراهیم/ 35). حضرت ابراهیم (ع) هنگام بنا نهادن کعبه به این نیاز فطری توجه کرد و در نخستین دعایی که در این سرزمین از خداوند نمود، درخواست تضمین و تأمین امنیت بود. او از خداوند خواست که آن سرزمین را از نعمت امنیت برخوردار سازد تا سرزمین مکه را که آن روز سرزمین خشک و بیآب و علف بوده، حرمی امن برای او و فرزندانش قرار دهد تا مرکز ثقلی برای دین خدا و رابطهای زمینی و مادی بین مردم و پروردگارشان باشد و همه برای عبادت خدا به آنجا روی آورند. مراد ایشان از امنیت، امنیت تشریعی و حرم بودن مکه است، نه امنیت تکوینی و خارجی، به طوری که جنگ و نزاع و سایر حوادث منافی با ایمنی در آن رخ ندهد، به این دلیل فرمود: «او لم نمکن لهم حرما آمنا یحیی الیه ثمرات کل شی» آیا شهر آنان (مکه) را برایشان حرم امنی که میوه های هر شهری در آنجا جمع شوند، قرار ندادیم؟ (قصص/ 57). این آیه در مقام منت گذاری به نعمت امنیت حرم است، یعنی مکانی که خدا برای خود آن را حرم قرار داده و از این جهت به امنیت متصف شده است. بنابراین، شهر مکه و کعبه، امنترین و مقدس ترین مکان در روی زمین تلقی می گردد و از دو بعد دارای امنیت است:
الف- بعد تکوینی؛ در طول تاریخ دچار کمترین ناامنی و تغییر ساختاری گشته است.
ب- بعد تشریعی؛ تمام موجوداتی که به کعبه پناه می برند، از تعدی و تجاوز در امان میباشند، چنانکه پیامبر اکرم (ص) نیز در زمان فتح مکه به این مسئله توجه داشت.
منابع: امنیت و طراحی شهری، محمدرضا بمانیان، نشر هله، 1388. تفسیر المیزان، سید محمد حسین طباطبایی، ترجمه سید محمدباقر موسوی، 1367. امنیت و ابعاد آن در قرآن کریم، بهرام اخوان کاظمی، 1386.
قرآن و امنیت و اعتماد و آرامش. غلبه بر یاس و نا امیدی.وفای به قول
اگر به برخی از عللی که در قرآن به عنوان عوامل سلب آرامش
توجه شود به خوبی روشن می شود که چگونه قرآن ارتباط تنگاتنگی میان امنیت و
اعتماد برقرار کرده است. به عنوان نمونه به مساله آدم ربایی در جامعه اشاره
می کند و می گوید که یکی از علل سلب آرامش و امنیت فردی و اجتماعی، آدم
ربایی است. اگر انسان در جامعه ای زندگی کند که احتمال ربایش وی وجود داشته
باشد و نتواند در خانه و خیابان و یا حتی جنگل و بیابان آن در آرامش زیست
کند، نمی توان امید به وجود اجتماعی آرام داشت. اعتماد به دیگری در عدم
تعرض به وی است که وی را مطمئن و آرام می سازد که در یک جامعه با آرامش و
امنیت زندگی کند.
آیات 26 سوره انفال وَاذْکُرُواْ إِذْ أَنتُمْ قَلِیلٌ مُّسْتَضْعَفُونَ فِی الأَرْضِ تَخَافُونَ أَن یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ
فَآوَاکُمْ وَأَیَّدَکُم بِنَصْرِهِ وَرَزَقَکُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ
لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ و 57 قصص وَقَالُوا إِن نَّتَّبِعِ الْهُدَى
مَعَکَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنَا أَوَلَمْ نُمَکِّن لَّهُمْ حَرَمًا آمِنًا یُجْبَى إِلَیْهِ ثَمَرَاتُ کُلِّ شَیْءٍ رِزْقًا مِن لَّدُنَّا وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یَعْلَمُونَ و نیز 67 عنکبوت أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا حَرَمًا آمِنًا وَیُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ
أَفَبِالْبَاطِلِ یُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَةِ اللَّهِ یَکْفُرُونَ به آدم
ربایی به عنوان عامل سلب آرامش و نگرانی آور توجه می دهد و تحلیل می کند که
چگونه انسان در چنین فضای بی اعتمادی نمی تواند زندگی کند.
خداوند در
آیات دیگر نیز به مسئله عدم ربایش به عنوان یکی از نشانه های جامعه سالم و
پاک اشاره می کند که این خود شاهدی بر این مطلب است که چگونه اعتماد به
دیگری می تواند جامعه ای را به سوی سلامت کامل سوق دهد.
از دیگر مسایلی که قرآن در این حوزه بدان اشاره می کند اعتماد
و اطمینان به دیگری در حوزه اخبار و اطلاعات است. بسیاری از مردم به عنوان
درددل و تخلیه فشارهای مختلف روحی، سخنان و اطلاعاتی را در اختیار دیگری
قرار می دهند که ریشه در اعتماد به دیگری دارد. از این رو هرگونه افشای
اخبار و اطلاعاتی که فرد به سبب اطمینان خاطر و اعتماد به دیگری در اختیار
وی گذاشته است می تواند عامل بحران بی اعتمادی اجتماعی و فروپاشی آن شود.
قرآن با توجه به آسیب های جدی که افشای اسرار خصوصی و شخصی به اعتماد
اجتماعی و عمومی وارد می سازد در آیات بسیاری، پخش هرگونه مسئله خصوصی را
به عنوان پخش راز و افشاگری، زشت شمرده و از آن بازداشته است. تاکید بر
حرمت غیبت از آن روست که شخص با توجه به تعاملات خاص، اطلاعاتی از رفتار و
گفتار دیگری بیان می کند که پخش آن می تواند به بی اعتمادی اجتماعی دامن
زند.
در حوزه عمل اجتماعی نیز پخش هرگونه اخبار و اطلاعات نادرست و
ارزیابی نشده که زمینه نفوذ دشمنان انسانیت از شیطان های جنی و انسی را سبب
می شود و موجبات بی اعتمادی را فراهم می آورد به عنوان گناه وجرم تلقی شده
و به شدت از آن نهی گردیده است. وَإِذَا جَاءهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الأَمْنِ
أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى
أُوْلِی الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ
وَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ
الشَّیْطَانَ إِلاَّ قَلِیلاً (نساء 83)و چون خبرى [حاکى] از ایمنى یا وحشت
به آنان برسد انتشارش دهند و اگر آن را به پیامبر و اولیاى امر خود ارجاع
کنند قطعا از میان آنان کسانىاند که [مىتوانند درست و نادرست] آن را
دریابند و اگر فضل خدا و رحمت او بر شما نبود مسلما جز [شمار] اندکى از
شیطان پیروى مىکردید
در همین راستا، نسبت به شایعه پراکنی و دامن زدن
به آن هشدار داده شده و از مردم خواسته شده تا در برخورد با مسایل به گونه
ای عمل کنند که به بی اعتمادی اجتماعی دامن زده نشود و امنیت روحی و روانی
جامعه را با خطر مواجه نسازد لَئِن لَّمْ یَنتَهِ الْمُنَافِقُونَ
وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَةِ
لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لَا یُجَاوِرُونَکَ فِیهَا إِلَّا قَلِیلًا
(احزاب 60)
انقطاع به سوی خدا با اضطرار انسان، میان کششهای الهی و غریزی
خداوند از را ههای گوناگون بر آن است تا مردم را به آن سو بکشاند و ببرد و یا بدان سو براند. یعنی گاه در مقام سائق و گاه در مقام قائد یا م یراند و یا م یکشد. کشش الهی و جذب ههای آن البته کمتر کسی را م یکشد، تا شخص خود به انگیز های درونی بدان سمت برود؛ چرا که اگر کشش فطری به سوی کمال است، کش شهای غریزی در ماندن در شهوات نفسانی و مادی نیز مانعی است که این کشش را کند یا سست م یکند و از حرارت و تندی و تیزی م یاندازد. تنها ربانیون هستند که کششهای الهی، آنان را به سوی خود م یکشاند اما تود ههای مردم در میان کش شهای الهی و غریزی در حال نوسان و تذبذب هستند و هر از گاهی به سمت و سویی متمایل م یشوند. اینجاست که م یبایست اینان را به سوی خدا و کمال براند.
تود ههای مردم همواره در بند اسباب و علل و عوامل هستند و به جای آنکه مسب بالاسباب را ببینند، اسباب ظاهری و در یک درجه بالاتر اسباب غیرظاهری و غیرمادی را م یبینند. خداوند برای اینکه انسا نها از دیگران بریده شوند و تنها به خدا وصل شوند، هر از گاهی شرایطی را پدید م یآورد تا انسانی که به اسباب، دل بسته و پیوند خورده از آن بریده شود و بداند که این اسباب تاثیرگذار نیست، بلکه این خداوند مسب بالاسباب است که تاثیر را در این چیزها قرار داده است. شفادهنده خداست نه دارو و باید همراه دارو به امید خداوند شفا را بخواهد. از این رو از انسا نها خواسته شده در هر کاری و در هر عملی نام خدا را ببرند و بس مالله الرحمن الرحیم بگویند تا بدانند که خداوند است که این تاثیرات را به جا م یگذارد و قوت و نیرو م یدهد و دگرگونی و تغییرات را پدید م یآورد.
اضطرار برای انقطاع یکی از را ههای انقطاع که خداوند برای مردم قرار داده ، ایجاد حالت اضطرار است. اضطرار مانند حالت غریق است که هیچ چیز در اختیار ندارد و آب و موج او را فرو م یبرد و م یکشد. آنجاست که تنها خداوند در نظر م یآید و از همه کس و همه چیز قطع امید م یکند. خداوند برای اینکه مردم از وسایل و اسباب منقطع شوند، کاری م یکند که دچار اضطرار شوند و اینگونه آنان را با چوب و عصای اضطرار به سوی خود م یراند.
داستان یوسف)ع( و برادران آورد هاند که حضرت یوسف)ع( همواره به یازده برادر رشید خود دل بسته بود و امیدوار بود که هرگونه ناملایمات را از او دور م یکنند و یار و یاور او در مشکلات هستند. یوسف)ع( به اسباب توجه بیشتر داشت ولی خداوند م یخواست او را با توحید محض آشنا کند و براساس آن تربیت کرده و رشد و حکمت را در دل او قرار دهد. پس او را دچار اضطرار کرد تا از هر آن چیزی که غیر خداست ببرد و قطع امید کند و به خدا وصل شود. برادران یوسف)ع( با عنوان کردن گردش در چراگاه، آن حضرت)ع( را از پدرش یعقوب)ع( جدا کردند و چون از حسادت م یسوختند، همین که به صحرا رسیدند، او را دوره کردند و شروع به کتک زدن او کردند. وقتی یکی از آنها یوسف را م یزد، یوسف به دیگری پناه م یبرد. اما دیگری هم به جای پناه دادن به یوسف او را مسخره م یکرد و کتک م یزد.
یوسف)ع( وقتی از برادران نومید شد و در وسط حلقه نشست، گری های کرد و آ نگاه خندید. برادرانش پرس